ما قوه تدبیرمون رو اغلب در مسیر خواسته های نفس بکار میگیریم لذا خدا ما رو با تدبیرمون تنها میذاره.

دیشب وقتی اومدم توی وبلاگم دیدم، نطراتی برام اومده بود که ضرورت داشت به بعضی شون پاسخ بدم. شب نطرات رو که خونده بودم اینطور به نظرم اومد که پاسخ یکی از اون نظرات مثنوی هفتاد من کاغذ میشه. و من فرصت تایپ اون همه حرف رو ندارم. (چون یک فرصت محدودی برای پرداختن به وبلاگ دارم) و اگر هم کامل پاسخ ندم حق مطلب ادا نمیشه. داشتم هی مقدمات و موخرات پاسخش رو توی ذهنم بالا و پایین میکردم اما انگار به دلم نمی نشست. رهاش کردم و دیگه بهش فکر نکردم. متاسفانه از شدت خستگی دیروز. صبح خواب موندم و وقتی بیدار شدم که دیدم از وقتی که برای وبلاگ در نطر گرفتم باید کمتر هم بکنم تا به بقیه کارها هم برسم. با این همه اول نمازم رو خوندم و بعد دیدم باید یه سری کارهای آشپزخونه رو هم انجام بدم. دلم گفت حالا ضرورتی نداره کارهای آشپزخونه رو انجام بدی. اما با خودم گفتم از نظر خدا، آشپرخونه اهم هست و پاسخ به اون نطرها مهم. مشغول اشپرخونه شدم و تقریبا قید پاسخ گویی به اون نظرات رو زده بودم. وقتی نشستم پای لپ تاپ یه نگاه دوباره به اون نظرات انداختم و وب رو بستم و کار دیگرم رو روی نرم افزارم باز کردم و مشغول شدم که ناگهان حدیثی به ذهنم اومد. که نمی دونم برای اون بنده خدا چقدر کاربردی باشه اما برای خودم خیلی مبارک بود و خیلی حلقه های مفقوده رو برام آشکار کرد.

دوباره برگشتم به وب و بخشی از چیزهایی که برای خودم آشکار شد رو براش نوشتم و این مطلب رو هم نوشتم و الان هم برمیگردم به کار خودم.

و برای من واقعا آیتی بود یک آیتی که همیشه خدا برای ما تکرارش میکنه منتها:

جلوه کند نگار من ، تازه به تازه نو به نو

دل برد از دیار من، تازه به تازه نو به نو

اگر قدرت تدبیرت رو با محوریت خدا به کار بگیری خدا خودش امورات تو رو به عهده میگیره.

"من حیث لا یحتسب" رزقی هست که باید عمیقا روش حساب کرد.


مشخصات

آخرین جستجو ها