ترم اول بودیم به نظرم.

سر کلاس یکی از اساتید نشسته بودم، هشداری رو به ما داد که منِ فراموشکار هنوز واو به واوش رو توی ذهنم دارم. گفت:

من به همه ترم اولی های زیر شاخه "هنر" میگم: سعی کنید تحملتون رو ببرید بالا و بی خیال شدن و سخت نگرفتن رو تمرین کنید. شماها به اقتضاء رشته تون یاد میگیرید ظرایف و زیبایی ها و لطافت هایی رو ببینید که عموم مردم نمی بینن و رفتارشون با اون ظرایف و لطافتها و زیبایی هایی که شما درک میکنید در نظر شما خشن جلوه میکنه و این موجب آزارتون میشه.


برای من همون موقع که استاد این حرف رو میزد تقریبا ملموس بود. چون من همون موقع موسیقی کار میکردم و شدیدا هم نگاهم به موسیقی تخصصی بود و وقتی توی خوابگاه میدیدم بچه ها چه فازی با امثال "جواد یساری" برمیدارن حالم بهم میخورد. یا کلا از بچگی با موسیقی های شش و هشت بازاری میونه ای نداشتم. و واقعا هم غالبشون فاقد ارزش هنری بودن و هستن اما اقبال داره از سمت مردم.


مباحث معرفتی به شکل فزاینده ای برای من از 20 سالگی دغدغه شده بود و مهم نبود رشته تحصیلی ام چیه و همواره مطالعه ام در مباحث معرفتی بیش از رشته تحصیلی ام بود طوری که هم خونه هام از شدت کتاب خریدن های من در این زمینه ها حالشون بهم میخورد. و البته از طرفی دیگه توی دانشگاه به خاطر این مطالعاتم روم حساب ویژه ای باز میکردن و فکر میکردن خیلی حالیم هست. البته جوون بودن و خام. شاید من هم جای اونها بودم همچین تصوراتی پیدا میکردم.


خواستم بگم که هنر موجب میشه انسان زیبایی های ظاهری نظام هستی رو بیشتر ببینه و درک کنه و تعمق در مباحث معرفتی موجب میشه انسان زیبایی های باطنی این عالَم رو بیشتر ادراک کنه. من نه هنرمند هستم و نه عارف اما بودن در این فضا اون هم حداقل ده سال. موجب شده با این زیبا بینی بیگانه نباشم.


زیبا بینی لذات خودش رو داره اما نمیشه دردهایی که از پس این ادراک به سراغ انسان میاد رو انکار کرد. جدای از درد درک نکردن عوام و رفتار خشنشون در برابر زیبایی ها و نگاه زمختشون به همه چیز. بزرگترین درد در زیبابینی ، توقف در زیبایی های خلقت هست. انسان رو مرداب میکنه. 

میدونید فرق بین "زیبایی" و "فریبایی" چیه؟ چند فرق میشه براش گفت اما فرق عمده شون در نگاه شخصِ بیننده هست. اگر زیبایی اش رو درک کردی و تونستی ازش عبور کنی، "زیبا" هست و تو رو هم زیبا و زیباتر میکنه. و اگر در زیبایی اش توقف کردی و موندی و غرقش شدی و تونست وجه نفست رو به سمت خودش بگیره، "فریبا" هست.


شهید چمران عمیقا زیبا بین بودن و درک زیبایی های ظاهری و باطنی در این مرد بزرگ به شدت بالا بود. به شدت!!!. اما قدرت نگاه و تسلط این مرد بر نفسش موجب میشد درک این همه زیبایی براش رهزن نشه و نظام هستی براش "فریبا" نشه.

این شهید بزرگوار، مصداق این بیت زیبا بود:

هر چه در این راه نشانت دهند

گر نستانی به از آنت دهند.

شهید چمران نظرش در تمام زیبایی هایی که میدید وجه نفسش  جز به  سوی وجه الله نبود. فقط وجه الله میدید. فقط مبدا زیبایی ها رو میدید. و خدا میدونه در عمل بسیار سخت هست!!!.

مگه به این سادگی ها میشه شما در درک زیبایی های حقیقی این عالم ادراکاتت شدیدا فعال بشه و هیچ وقت در زیبایی ها توقف نکنی تا به مبدا اون زیبایی ها برسی!!!. 

خیلی بلند همتی و روح بزرگ و سعه وجودی میخواد.


و چمران اینگونه بود:

"فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر"



مشخصات

آخرین جستجو ها