تشنگی ام در علوم مختلف مرا به وادی سعی و مطالعه کشانده بود.

از پس سالها مطالعه، دانایی ام در بسیاری از زمینه ها بد نبود. و خوش صحبت هم بودم. طوری که وقتی فرد جدیدی وارد بچه های درس و بحث میشد و خیلی پیشینه مذهبی نداشت آقا مهدی سعی میکرد اون شخص رو با من آشنا کنه. چون مدتی در فلسفه غرب غرق بودم و با ادبیات آنها آشنا بودم. در هنرهای مختلف به لحاظ عملی و نظری چند سالی وقت جدی گذاشته بودم. دانش عمومی ام در مزاج شناسی و مبانی طب سنتی بد نبود، از مبانی و قواعد هیوی و نجوم سر در می آوردم تا حدی. اطلاعات تاریخی ام بد نبود. شبیه عادل فردوسی پور بودم که گاهی در مورد رنگ مورد علاقه فلان بازیکن نیمکت نشین تیم پاختاکور هم اطلاعاتی داشت.

حتی چند ماه پیش وقتی مهمان آقا مهدی شدیم و اولین بار با دامادش (همسر دخترش) آشنا میشدم. مرا اینطور به دامادش معرفی کرد که" آقا رضا توی فلسفه غرب هم مطالعات خوبی داشته و ." متوجه شدم که دامادش درسته که مذهبی هست اما به خاطر شغل و سن اش با فرهنگهای غرب تعاملات زیادی دارد.

دوست نداشتم دوباره با اون اطلاعات معرفی بشوم. دانایی هایی که مصداق "کمثل الحمار یحمل اسفارا" بشود به چه دردم میخورد؟!!! و چیزی که به درد من نخورد، چه دردی از دیگران دوا میکند؟



میدانی؟!!! من از دانایی هایم خاطره خوبی ندارم.

هیچ وقت به رویم نیاوردی اما بعد از یک سااال فهمیدم دانایی هایم و خوش صحبتی هایم در جمعهایی که با هم بودیم موجب تضعیف اعتماد بنفست شد. و برای منی که میفهمم تضعیف اعتماد به نفس حتی به رابطه انسان با خدا هم لطمه میزند دردناک است که ببینم آن خوش صحبتی ها و دانایی های جذابم با اعتماد به نفس عزیزِ درون گرایم چه ها که نکرده!!!

دانایی ای که در فهم این مسائل به کمکم نیامد به چه می ارزد؟!!! چرا بعد از یک سااااال!!! چطور خودم را مصداق "کمثل الحمار یحمل اسفارا" ندانم؟!!!.

من از دانایی هایم دلگیرم. چون به جای اینکه در خدمت تقویت مودت بین ما قرار بگیرد حداقل یک ساااال تمام به مودت بین ما لطمه زد و من هنوز آثارش را میبینم.

اما من می ایستم و تمامش را درست میکنم. خودم را هم ادب خواهم کرد.

به لطف خدا فراموش کاری ام آتشی انداخت به بسیاری از اطلاعاتم و سوزاندشان. الحمدلله سوادم (سیاهی) در حال زوال است و فقط تحلیل و درکم را در اختیار دارم.


مشخصات

آخرین جستجو ها