نمیدونم از کجا متوجه شده بود که حکم آقای مکارم شیرازی در گفتنِ اشهد ان علی ولی الله در اذان و اقامه بر مستحب بودنِ این شهادتین هست و واجب نیست. با حالتی توامان با عصبانیت و اعتراض و انزجار گفت: آخه اینام دیگه شورش رو در اوردن مهندس. به بهونه وحدت بین شیعه و سنی تمام اعتقادات شیعه رو دارن بر باد میدن. خدا لعنت کنه آیت الله منتظری رو که اولین بار ایشون حرف از وحدت شیعه و سنی زدن. اینا شیعه نیستن. من به اینها میگم: شُسنی (شیعه سنی)

گفتم: حکم بقیه مراجع رو هم در این باره میدونی؟

یه سرچی کرد و گفت: ایناهاش. رهبری هم میگه شهادتین امیرالمومنین مستحبه!!!. داریم به کجا میریم مهندس؟!!!

گفتم: مرجع خودت چی؟ حکم ایشون چیه؟

گفت نمیدونم بذار ببینم.

بعد چند دقیقه میگه: واااای خدایا. ایشون هم قائل به مستحب بودن این شهادتین هستن. اصلا فکرش رو نمیکردم. یعنی واقعا اینی که توی سایتشون زده واقعیت داره؟. نظر خودشونه؟

با حالتی شاکی گونه میگه: آخه تو رو سر پیری چه به سایت داشتن. واقعا انتظارش رو نداشتم.

میگم: فکر کنم حتی آیت الله بروجردی هم در این مسئله قائل به استحباب بودن. اون موقع که مسئله وحدت شیعه و سنی مطرح نبود؟



چند روز پیش توی توئیتر دیدم کسی توئیت زده که دو سال هست پیاده روی اربعین شرکت میکنم. دیگه بسه. تا نفهمم چرا دارم این کار رو میکنم دیگه شرکت نمی کنم. و میخواست بهش کتابی معرفی بشه.

بلافاصله یاد این حدیث از امام حسن عسگری علیه سلام افتادم که علامات مومن پنج تاست: 1_زیارت اربعین 2_ بلند گفتن بسم الله در نماز 3_ انگشتر عقیق در دست راست داشتن* 4_ در سجده پیشانی را بر خاک گذاشتن و.

با خودم گفتم چه جالب که هیچ کدوم از علامات مومن جزو واجباب شرعی و فقهی نیست. و جزو مستحبات هست.

گویا در دایره اسلام باید مقید به واجب و حرام باشی. اما اگر خواستی فراتر از اسلام بری و وارد وادی ایمان و ایقان بشی باید در وادی مستحبات قرار بگیری.



واقع اینه که سوال بدی نبود.

چرا میریم زیارت اربعین. با اینکه اگر نریم هم تکلیف شرعی بر دوشمان نیست. یا چرا در اذان و اقامه مون شهادتین امیر المومنین رو میگیم؟. یا حتی برخی بزرگواران شهادتین حضرت فاطمه سلام الله رو هم میگن. در حالی که اگر نگن هم نمازشون درسته.

اصلا چرا این "نشانه های ایمانی" هیچ کدومشون واجب نیستن؟

بنظرم باید روی کلمه مستحب بیشتر تعمق کنیم.

مستحب. معناش چیه؟

مستحق: کسی که باید حق را به او بدهند. حق از جانب غیر به او داده میشود.

مستضعف: کسی که ضعف را به او دادند. یا تحمیل کردند. ضعف از بیرون به او تحمیل شد.

مستحب: کسی که حب را در دلش قرار میدهند. به او هبه میکنند. حب از ناحیه ارباب به او داده میشود.

به خودی خود، عاشق نشده. عاشقش کردن.

بعد امیر المومنین میفرمایند: قلب ها را اقبال و ادباریست. وقتی ادبار دارد فقط واجبات را انجام بده. وقتی اقبال دارد به سمت مستحبات هم برو.

 

ببینید. تمام بحث علمی مطلبم همین است بقیه اش ناله دلم است:

حب و عشق را کنار اقبالِ قلب بگدارید. و بگذارید کنار ایمان.

نمیدانم.

اگر برایت حل نشود نمیروی؟.

اشتباه گفتی بزرگوار. مسئله حل شدن یا نشدن نیست. 

اگر اقبال قلب نداشتی نرو. اما اگر اقبال داشتی و نبردنت. جوری خواهی سوخت.

اگر اقبال داشتی و بردنت. جوری دیگر.


 


اما سوال من چیز دیگریست:

چکار کنم که عاشقم کنید؟!!!

چکار کنم که با اقبال قلبم اهل مستحبات باشم؟!!!

میدانم که عاشقی سوختن دارد. اما هر سوختنی را دوست ندارم.

سوختن عاشق سوختنی هست که نور در پی دارد.

نارِ عشق نور ایجاد میکند.

خوشا سوختن.

 

کاش اهل مستحبات شویم. کاش مومن شویم.

آخرِ عاشقیست که تمام علامات مومن از علائمی هست که هیچ بایدی در آن نیست.

عاشقت که بشود. میگوید عزیزم مبادا بروی به جایی که برایت مزاحمت ایجاد کنند؟!!. ظلم از اقتضائات دار تزاحم است. بروی، ظالم میشوی.

عاشقش که بشوی. میگویی میروم به دار تزاحم. میروم در بین ظالمین. میروم تا همه را عاشقت کنم. حتی ظالمین را. میروم. تو شایسته دیده شدن هستی. میروم تا آنچنان که شایسته اش هستی دیده شوی.

میروم تا از منظری علوی خودت را ببینی.

میروم تا از منظری حسینی خودت را ببینی.

میروم تا از منظری مهدوی خودت را ببینی.

عاشقت که بشود برای حقیقتت دوستت دارد.

عاشقش که بشوی برای حقیقتش دوست داری.

عاشقت که یشود میگوید نرو. بلا میبینی. ظلم میبینی.

عاشقش که بشوی میگویی میروم. بلا میبینم. ظلم میبینم.

درست مثل امام حسین و یارانش در شب عاشورا.

 

عاشق یارانش شد. فرمود بروید. و هر کدامتان دست یکی از اعضای خانواده مرا هم بگیرید و ببرید.

یاران هم عاشقش بودند. عرض کردند: نمیرویم. می مانیم. تا پیش مرگت شویم.

 

نمیدانم. شاید عشق به امام بود که آرزو میکردند کاش هزار بار زنده شوند و باز هم پیش مرگ امام شوند.

آخر میدانید!!!؟

بعد از شهادت آخرین یار (حضرت عباس علیه سلام) امام تنها شد.

تصور این تنهایی امام برایشان زهرآگین بود.

 

عاشقمان کنید.


 


حلالم کنید.

چه تا اربعین باز هم بنویسم. یا ننویسم.

چه من را به زیارت اربعین و پیاده روی ببرند. یا نبرند.



* نام ما را بنویسید به ایوان نجف

نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده

 

زیر سنگ است به عشق تو علی جان دستم

تا عقیق یمنی شد به رکاب آلوده


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها