میگه: دیشب خوابِ وحشتناکی دیدم

میگم : ان شا الله خیره.

میگه : خواب دبدم تو و امیر علی و امیرعباس توی یه جایی شبیه حسینیه یا مسجد یا هیئت بودین. یه دفعه اونجا رو منفجر کردن و هر سه تا تون. :(

 

نگاش میکنم و چیزی نمی گم.

کاملا چهره اش غمگین میشه و میگه: خیلی غصه خوردم اما آخر خوابم چیزی گفتم که هنوز ذهنم درگیرشه.

میگم: چی؟

میگه: با خودم زمزمه میکردم که اینها رو خدا به من داده بود و از من گرفت.امانت هایی بودن که برگشتن پیش خدا. این خواب چه معنایی داره؟

میگم: خودت چی فکر میکنی؟

میگه: نمیدونم ولی دوست ندارم شما رو از دست بدم.

با لبخندی شیطنت امیز میگم: خب کاری بکن که از دست ندی دیگه :)))



دلم میخواد بگم ماها برات حجاب نشیم. تعلق نشیم. اگر داشته باشی و رها باشی دلیلی نداره ازت گرفته بشه.

میبینم این حرف دلِ خودمه. و اثرش کمه. چون تعلقاتش به من، دست و پام رو بسته دارم این حرف رو میزنم. باید حرفی رو بزنم که اثرش بیشتر باشه.به خاطر منافع خودم نباید حرف بزنم. 

بحث عوض میشه. تا فردا دوباره یاد خوابش می افتم. و نکته ای به ذهنم میرسه که به نظرم پیام فوق العاده ای برای خودش داره. براش ذوق میکنم و .

میگم: تو از این مدل خوابها که یا من یا بچه رو گم میکنی. یا از دست میدی. یا ما میمیریم. تا حالا کم ندیدی. یادته؟. تا حالا چند بار از این خوابهات رو برام تعریف کردی.

با حالتی متفکر میگه: آره.

میگم: من هم مثل تو خیلی تعلقات دارم. اما اینکه تو همچین خوابهایی میبینی معناش اینه که تو میتونی به مقامات خیلی بالاتری در همین دنیا برسی اما تعلقاتت مانعت میشن.

قوه خیال هر شخصی ماموره حقایق بالا رو به اون شخص منتقل کنه. وقتی به تو این پیامها داده میشه یعنی تو میتونی خیلی نورانی تر از اینی که هستی بشی. فقط باید به خودت بیای.

میگه: یعنی اگه من به شماها تعلق داشته باشم از دستتون میدم؟

صداقتش خیلی عریانه و من لبخندی پدرانه میزنم و میگم: نه عزیزم. فقط نمی تونی اون لذت رو از داشته های زندگیت ببری. و خب تمام حسرت انسانها در روز قیامت اینه که چرا در دنیا لذت بیشتری نبردیم. خدا به ما نعمتهایی داد که باهاش لذت ببریم اما ما بلد نبودیم لذت ببریم. و این حس خسران، انسان رو میسوزونه. مثل این میمونه یه سنگ قیمتی. خیلی قیمتی بدن دستم. بعد من این سنگ رو چون خیلی قیمتی هست همیشه مخفی اش کنم و خودم هم نه خونه داشته باشم نه ماشین و نه رفاه درست حسابی. بعد بفهمم من اگر این سنگ رو میفروختم با پولش چه کارها که نمی تونستم بکنم. و چه ارزش افزوده هایی که تولید نمیشد!!! ولی من فقط توی صندوقچه خونه نگهداریش کردم. و یک عمر از بهره اش بی نصیب بودم. این حس خسران هست دیگه.

میگه: ولی خدا یه جایی از آدم میگیردشون.

میگم: آره. ممکن هم هست بگیره. اما یا از انسانهای خیلی والا میگیره. یا اونهایی که خیلی بد میشن. اغلب با ماها که نه خیلی موحد هستیم و نه خیلی خباثت داریم این رفتار رو نمیکنه.

خلاصه من این خواب دیدن هات رو نشانه خوبی می دونم. من که از اسرار درونت آگاه نیستم. خودت هم خبر نداری. اما وقتی قوه خیالت اینطوری برات خبر رسانی میکنه یعنی تو اگر در این سطح از سعه وجودی بمونی در قیامت بسیار حسرت میخوری. چون قابلیت بهتر شدن و نورانی تر شدن رو داشتی.

و وقتی برای انسان قیامتی بر پا میشه میفهمه چقدر ارزون قابلیت های نورانی اش رو به چه چیزهای ارزونی فروخت.

آخه توی اون قیام نفست تازه میفهمی شوهرت هم همچین تحفه ای نبود و چه کلاه گشادی خودت سر خودت گذاشتی و میخندم. و میگی من اون همه نوری که میتونستم کسب کنم رو به این فروختم و از دست دادم؟. این سوز داره.



میبینم امید در نگاهش جوانه زد. و میگه: تو هم میتونی خیلی نورانی تر از اینی که هستی بشی.

سری ت میدم و میگم: ان شا الله.



وقتی خوابش رو برام تعریف کرد معنایی جز تعلق بیش از حد اعتدال به داشته هاش در ذهنم نیومد. اما چون منیت توش بود سکوت کردم. اما بعد متوجه شدم چقدر این خوابها پیامهای امیدوار کننده ای دارن و برای خودش خوشحال شدم و بهش گفتم. 

چقدر امید بستن به خلق به انتظار خلق نشستن روح رو تیره میکنه و درک و فهم رو پایین میاره. و چقدر بر عکسش نور به همراه داره. برکات داره.



احتمالا یه سری بگن چقدر این ن. .ا از خود راضی و خود بزرگ پنداره. 

اینطور نیست که فکر میکنید.


مشخصات

آخرین جستجو ها