راستش جوانی سنِ فرصت های غیر قابل تکرار و مست کننده و تهدید های خانمان سوزو عاقبت سوز هست.

گاهی با خودم میگم شاید بیشترین حسرتی که انسانها در قیامت اسیرش میشن برای دوران جوانی شون هست.

یاد این بیت شعر افتادم که در یکی از کتب علامه حسن زاده میخوندم (ایشون در شرح حال خودشون می فرمودن این بیت"؟" رو)

در جوانی میگفتم: شیر، شیر است اگرچه پیر بود.

حال که به پیری رسیدم یافتم : پیر ، پیر است اگرچه شیر بود.

تازه این رو کسی میگه که به ثانیه ثانیه عمرشون حریص بودن و هستن حتی قبل از دوران جوانی شون. ایشون از شدت اشتیاقشون به حق متعال گویا از سن هفت سالگی خواندن نماز رو بر خودشون واجب کردن. و اوصافی که میتونید برید در موردشون بخونید.

 

و اما جوانی:

حق متعال بر اساس رحمت رحمانیه شون در جوانی به انسان توانمندی ها و قدرتهایی میدن که در سنین بالا با هیچ پول و اعتباری نمیشه اونها رو بدست آورد.

انسان در جوانی در اوج قدرت های طبیعی قرار داره. اگر زیبایی ای داره جوانی اوجش هست. اگر فعالیت اجتماعی هست جوانی اوج حوصله و وقت گذاشتنه. اگر توان جسمی هست در جوانی اوجش رو داره. اگر امیال غریزی هست، جوانی اوج این امیال هست. اگر قدرت یادگیری علم و فنون و مهارتها هست در جوانی حوصله و توانش هست.

و مهمترین توانمندی، دل انسان در جوانی انعطافی داره که بعدا برای بدست آوردن اون انعطاف خیلی باید خودسازی کنه.

در یک کلام حق متعال به جوان ، قدرت میده. همه اونها که عرض کردم قدرت یک انسانه.

و تهدیدش هم دقیقا همینجاست.

قدرت مثل یک تیغ دو لبه هست. یا تطهییر میکنه. یا خراب میکنه.

اگر وجه جانت رو به سمت حق بگیری در عین قدرتی که در جوانی داری نعمت بزرگ خضوع و خشوع و دل شکستگی هم بهت عطا میشه. نه از این خشوع های زبانی مزورانه. بلکه یک خشوع و دل شکستگی راستین و حقیقی.

اما اگر وجه جانت رو به سمت کثرات و نفسانیات بگیری ، همون قدرتت موجب تباهی جانت میشه.

علت اینکه حق متعال اراده کرده اند خلیفه خودشون رو در "ارض" جعل کنن و نه حتی در بهشتی که حضرت آدم در اون مستقر بودن این بود که "ارض" محل جمع اضداد بود. هم اسم مضل حق متعال تجلی داشت هم اسم هادی. اسم مضل حق متعال در بهشت تجلی ای نداره.

و خلیفه باید جامع اسماء میشد. باید جامع اضداد میشد." وعلم آدم السماء کلها"

قدرت با دلشکستگی دو ضد هستن. به صورت "طبیعی" در یک جا جمع نمیشن.

 

کسی که در خانه بنا به دلایلی گرفتار شده. قدرت اجتماع ازش گرفته شده. چون قدرت ازش گرفته شده دل شکسته میشه. از اون طرف میبینیم دیگری محدودیت اون قبلی رو نداره. در جامعه هست. فعالیت میکنه. خدمت میکنه. وقتی بهش نزدیک تر میشی میبینی اون دلشکستگی رو نداره. اون خضوعی که باید در دل باشه نیست.

کمتر هستن کسانی که هم قدرت داشته باشن هم خضوع و خشوع درونی شون در مقابل حق متعال شعله ور باشه.

اون جوانی بهترین استفاده رو از جوانی میکنه که یاد بگیره در عین قدرتمندی و توانمندی ، دائم حس شکستگی و نیاز مستمرش به حق متعال جلوی چشمش سان داشته باشن.

ابن سینا چرا تونست تاریخ علمی جهان رو تغییر بده؟ ایشون در قدرت علمی یک نابغه بودن. شرح تولدشون رو خوندم جایی. یک عنایت الهی بود. اون حد از قدرتمندی میتونه غفلت بزرگی هم پدید بیاره. اما ابن سینا یک مضطر همیشگی بود در پیشگاه الهی. تا میدید تلاشش در یک مجهول علمی پاسخ نمیده ، رها میکرد و به نماز می ایستاد و از پیشگاه خدا استغاثه میکرد.

اون چشیده بود قاعده این عالم و خلقت رو.

جمع این دو ضد سخته. تا عقل قوی نشه و لطیف نشه قدرت این جمع کردن رو نداره. و اغلب ماها وقتی به این درک میرسیم که از سنین جوانی داریم عبور میکنیم. و مصادیق بارز جوان های حقیقی که تونسته بودن در سن جوانی هم قدرت رو داشته باشن و هم دائم حال خشوع و خضوع و هیچ بودنشون در مقابل حق متعال و ولایت از جلوی چشمشون برداشته نمیشد، شهدا بودن.

 

یه بار حاج قاسم می فرمودن شهید یوسف اللهی (همونی که حاج قاسم وصیت کرده بودن کنار ایشون دفنشون کنن) حالاتی داشتن و مقاماتی داشتن که نوعا عرفا بعد از 70 سال مجاهده و ریاضت و خودسازی بهش میرسن.

شهید یوسف اللهی تونسته بودن در جوانی این دو ضد رو در کنار هم در وجودشون جمع کنن. در عین قدرتمندی که نعمت جوانی هست ، خشوع و تضرع و خضوع و شکستگیشون در مقابل حق متعال یک آن از جلوی چشمشون عبور نمیکرد.

 

عنوان رو متناسب حال خودم انتخاب کردم. که گویی شمع جوانی ام داره ظلمتم میشه.



خدایا: شرمنده ام.

وقتی در جوانی نمی تونم ده دقیقه بیشتر روی سجاده بنشینم و با شما حرف بزنم. وقتی رابطه ام با شما مثل طفل شیر خوار ش نیست (طفل شیرخوار همه وجودش نیاز به مادرشه) چطور میتونم این راه پر فراز و نشیب رو به سلامت بگذرونم؟!!!.

یا الله!! خودتون وجه ام و قلبم رو به سمت خودتون برگردونید. صاحب قلبها شما هستید.

جوانی ام در حال عبور هست و من یاد این فرمایش یکی از بندگانت می افتم که کسی که تا چهل سالگی نتونست کاری برای خودش بکنه و تغییری نکرد شیطان خوشحال میشه. چون بعد از اون دیگه سخت بشه تغییری کرد.

خدایا داریم به چهل نزدیک میشیم و هیچ خبری از ما نشد.

 

من گم شده ام جایی.

ندیده اید مرا؟!!


مشخصات

آخرین جستجو ها