توی یکی از وبلاگ هام مطلبی نوشته بودم با عنوان " پیچیده ترین جنگ نظام هستی"

یادم نیست توی کدوم وبلاگ نوشتم. الان هم باید باشه. خودتون فکر میکنید پیچیده ترین جنگ نظام هستی چجور جنگی باشه؟

خوبه روش تاملی بکنیم. این جنگ چه مختصاتی داره که پیچیده ترین جنگ محسوب میشه؟

شما طرف مهاجم ات در جنگ هر چقدر هم که قَدَر باشه باز هم میشه یه جوری بهش ضربه بزنی.

مثل یمن که با دست خالی شروع کرد در مقابل ابرقدرت های نظامی جهان مقابله کرد و امروز خیلی توفیقات بدست آورد.

یا ایران در زمان جنگ هشت ساله دفاع مقدس با دست خالی یک جنگ جهانی رو تونست به نفع خودش تموم کنه.

اما این پیچیده ترین جنگی که میگم علت پیچیدگیش چیه؟

از چه جنگی حرف میزنم؟

 

جنگی که در اون سربازان تو و مدافعان تو همان مهاجمان و دشمنان تو هستند.

یا بالعکس، جنگی که مهاجمان و دشمنانت همون کسانی هستند که باید از تو دفاع هم بکنن و به نفع تو هم بجنگن.

این سربازها و افسر ها در یک آن در لباس دوست برات میجنگن و در آن بعدی ممکنه در لباس دشمن تو به تو حمله کنن.

این علت پیچیدگی جنگ هست.

توی همین جنگ های متعارف نظامی هم عامل نفوذ و جاسوس هست که جنگ رو خیلی پیچیده میکنه.

 

ما در جهاد با نفس که همون پیچیده ترین جنگ نظام هستی هست داریم با سربازانی میجنگیم که اون سربازان هر آن ممکنه لباس دوستی شون به لباس دشمنی مبدل بشه.

آدم یاد نمایشنامه چهار صندوق بیضایی می افته. 4 تا مداد رنگی شروع کردن به ترسیم یه مترسک و مسلحش کردن که این مترسک ازشون دفاع کنه. بعد وقتی ترسیم مترسک تموم شد مترسک به جای دفاع از اونها، اونها رو به بند و بردگی کشید. و هر کدومشون رو جداگانه در صندوقی حبس کرد.

 

باید با چه استراتژی ای وارد این جنگ شد؟

اینکه نبی اکرم (ص) فرمودن: "اعلمکم به نفسه، اعلمکم بربه" علم به نفس رو برابر با علم به رب دونستن نشون دهنده اهمیت و پیچیدگی شناخت نفس هست.

بحث های فلسفی اش باشه سر جای خود.

من یه نکته میخوام بگم.

نفس ما با تسامح همون روح ما هست. تعریفشون فقط از یک جهت هایی متفاوت میشه. اما یک حقیقت هستن. یه سکه هستن که گاهی این طرفش رو میبینی میگه شیره. اون طرفش رو میبینی میگی خطه. سکه یه سکه هست.

ما قرار هست خدا رو از طریق همین نفس خودمون بشناسیم. پس خیلی باید مراقب این نفس باشیم.

اگر این نفس ترسو بار بیاد در خداشناسی اش دچار مشکل میشه.

اگر متهور و بی پروا بشه باز هم در خداشناسی اش دچار مشکل میشه.

اگر قوه غضبیه اش رو تعظیل کنیم نمی تونه خوب خدا رو بشناسه. اگر غضب رو خیلی فربه کنیم باز هم نمی تونه خدا رو درست بشناسه.

ما فکر میکنیم که با قوه اندیشه مون خدا رو میشناسیم در حالی که  قدرت اندیشیدن شانی از شئون نفس هست.

عمروعاص قدرت اندیشه اش خیلی خوب بود. اما اون قدرت اندیشه در نفسی خبیث روئیده بود. شناخت عمروعاص نسبت به امام علی علیه سلام از خیلی از یاران امام هم بیشتر بود. 

یه نشونه بهتون بگم:

وقتی امام در جنگ صفین به سمت عمروعاص رفت تا به هلاکت برسوندش. اون ملعون در آن فهمید باید چکار کنه تا امام برگرده. بلافاصله شلوارش رو کشید پایین.

این راه حل رو ناشی از چی میدونید؟ جز شناختش نسبت به امام؟

یا بعد از قرآن سر نیزه کردن معاویه ازش پرسید این فکر توی لحظات آخر به ذهنت رسید یا از اول میدونستی؟

گفت از اول میدونستم اما میخواستم خودِ قرآن (امام علی علیه سلام) رو نابود کنیم وقتی دیدم نشد تکه کاغذهای قرآن رو سر نیزه کردم.

پس تفکر به تنهایی راه گشا نیست. قدرت فهم به تنهایی راه گشا نیست.

 

رهبری در وصف حاج قاسم فرمودن: ایشون دو خصیصه رو همزمان و یکجا داشتن که کمتر کسی این دو رو با هم داره.

ایشون هم بصیر بودن. و هم شجاع

بعضی ها بصیرت دارن اما شجاعت عمل کردن ندارن. بعضی ها شجاعت دارن اما بصیرت درستی ندارن و اشتباهشون زیاده.

حاج قاسم هر دو رو با هم داشت.

به یک معنا میشه گفت حاج قاسم قدرت اندیشه اش قوی بود و نفسش هم متقی بود.

فکر میکنم خیلی داره طولانی میشه.

در مطلب بعد ادامه اش میدم. تا برسیم به اینکه نفس اگر اعتدال نداشته باشه قدرت اندیشه و تفکر رو هم به انحراف میبره. و البته همین اعتدال رو هم با کمک قدرت اندیشه و با نور قدرت اندیشه به دست میاره. باید در موردش حرف زد.


مشخصات

آخرین جستجو ها