تا حالا چند تا مطلب در مورد بورس نوشتم اما در نهایت پیش نویس شدن.

اول باید بگم گله مندم از تمام تریبون دارهایی که تا کوچکترین اتفاقات ی رخ میده اول تحلیل های اونها رو میشنوی بعد متوجه اتفاقی که در جامعه افتاده میشی اما در ماههای اخیر که مسئله بورس در کشور هی داره اوج میگیره، دریغ از ارائه ی یک تحلیل برای عموم مردم.

در هر حال الان فکر میکنم بیش از 9 میلیون مردم کشور درگیر این بازار هستن.




من یک اخلاقی دارم که در مرحله اول به هر مسئله ای از نگاه کلی خودم و اصولی که دارم نگاه میکنم بعد وارد جزئیات میشم.

الان نیومدم در مورد بورس اطلاعات جزئی بدم چون خودم همچنان در جزئیات این مسئله در حال تحقیق هستم. اما کلیات:



یکی از زیباترین جملاتی که شنیدم این بود:

امام خمینی شاه رو از مردم نگرفت. بلکه مردم رو از شاه گرفت.

 

امروز باید به این باور برسیم تا سازوکاری پیش نیاد که مردم از سیستم و تیم اجرایی معیوب و گاها فاسد گرفته بشن، محاله بشه تیم اجرایی فشل و معیوب و گاها فاسد رو از مردم گرفت.

 

من و یکی دوتا از دوستانم توی سالهای اخیر عمیقا فکر میکردیم روی فعالیت های اقتصادی ای که بر مبنای مشارکت مردمی بچرخه. طرح توجیهی تهیه میکردیم. صفر تا صد فعالیت و احتمالات و خطرهاش رو روی کاغذ می آوردیم و براش تدبیر میکردیم. اما در نهایت وقتی میرفتیم دنبال سرمایه گذارهای خرد و عمومی ، یک مسئله اساسی موجب میشد نتونیم سرمایه جمع کنیم. و اون:

 

مرم دوست نداشتن ریسک کنن. و ما نمی تونستیم به دروغ به مردم بگیم ریسکی وجود نداره.

 

اونهایی که وجیه بودن و میتونستن پا درمیونی کنن تا مردم به واسطه اونها سرمایه بیارن وسط هم نمی تونستن اعتبارشون رو خرج کنن.

حتی تخصص هایی داشتیم و رفتیم به پایگاههای بسیج پیشنهاد دادیم که ما تخصص هایی داریم که توی این شهر میشه باهاش شغل ایجاد کرد. بستر فراهم کنید. ما بیاییم رایگان به جوانها یاد بدیم. برن مشغول بشن. اما ما ممکنه در حین آموزش مخ این جوونها رو هم بزنیم هاااا. مثلا اندک سرمایه شون رو بیاریم سمت یک فعالیت تولیدی.

بسیج هم جرات نمی کرد اعتماد کنه به ما.

در نهایت از جمع سرمایه های خرد مردم گذشتم و مسیری دیگه در پیش گرفتم. البته تا حالا این مسیر گذرش به بانک نیفتاده بحمدلله. ان شا الله بعد از این هم نیفته.



امروز به برکت بورس، و اخیرا سهام عدالت، مردم دارن یاد میگیرن ریسک کردن بخشی از یک فعالیت اقتصادیه. میدونه وقتی سهمی رو خرید ممکنه توی یک شرایطی ارزش اون سهمش پایین بیاد. اما میگه: باشه. می پذیرم. 

بورس از نظر من یک نقطه ی عطفی هست برای آگاه شدن مردم به قدرت مشارکت. تا اینجای تحقیقات من بورس اشکالات اساسی هم داره که در انتها اشاره میکنم.

اما اتفاق بزرگی که در حال رخ دادن هست اینه که در این فرآیند مردم خواهند فهمید قدرت دست اونهاست نه دست ثروتمندان و سرمایه داران.

وقتی بفهمن قدرت دست اونهاست دیگه لازم نیست یک سازوکاری مثل بورس اونها رو مجبور به مشارکت بکنه. 

فرض کنید در طراحی و تولید لباس ، شخصی دارای ایده های نو و اسلامی هست. اگر بخواد بره از بانک وام بگیره. میبینه جدای از هفت خوانی که داره. اصلا سازوکار بانک ، فعالیتش رو بی برکت میکنه. بخواد به ثروتمندِ سرمایه گذار رجوع کنه (تجریه اش کردیم هااا) اوه، بدتر از بانکه.

اما اگر این ایده و کار خوب ، توسط مردم اطراف این کارآفرین حمایت بشه (عرضه) هم برکت این کار افزایش پیدا میکنه هم خود این مردم از اولین مصرف کنندگان اون تولید هستن (تقاضا) و هم خودِ این مردم مبلغ اون کالا خواهند شد (تبلیغات رایگان).

 

مردم همچین قدرتی دارن.

یعنی مردم اگر اهل مشارکت اسلامی بشن، خودشون سرمایه گذار میشن (عرضه). خودشون مصرف کننده هستن (تقاضا). خودشون ترویج اون کالا رو به عهده میگیرن (تبلیغات سالم و اسلامی)

 

گزاره های بالا یعنی یک قدرت فوق العاده. این قدرت فوق العاده در درون مردم نهفته هست. دستی میخواد تا این قدرت رو آزاد کنه.

 



به صراحت میگم که بورس فقط و فقط یه ناخونکی به آزاد سازی این قدرت زد. و احتمالا تمام این قدرت بنا نباشه توسط بورس آزاد بشه. چه اینکه قابلیتش هم در بورس وجود نداره.



بسیاری از کسب و کارهای کوچک اصلا سهمی در بازار بورس ندارن. این کسب و کارها بسیار قابل توجه هم هستن.

ایده های تولیدی نو و به صرفه ، اصلا جایگاهی در ساختار بورس ندارن.

امیدوارم ساختار بورس و هجوم مردم به این سمت، مردم رو به این آگاهی برسونه که قدرت حقیقی دست اونهاست نه دست سیستم اجرایی کشور و نه حتی دست حکومت.

قدرت حکومت در مقابل قدرت مردم بسیار کوچکه. اما حکومت قدرت کوچکی هست که متمرکز شده و کارایی داره، قدرت مردم قدرت عظیمی هست که پراکنده هست و فشل شده و ناتوانه.

 




اما فرق مشارکت بورسی با مشارکت حقیقی مردم در تولید و اقتصاد اینه که بورس از سرمایه گذاران خرد، یک تابع میسازه. ضعیفشون میکنه. سرمایه گذار خرد تمام علمش رو صرف این میکنه که به سمت کدوم سهام بره که سود آوری بیشتری داشته باشه. سود آور شدن یک واحد اقتصادی رو کی تعیین میکنه؟

هر کسی غیر از این سرمایه گذاران خرد. لذا سرمایه گذار خرد، باید علمش رو به خدمت بگیره تا یک تابع احمق نباشه. یک تابعِ عاقل باشه.

اما در مشارکت واقعی در تولید، شما میتونید عرضه و تقاضا و تبلیغ رو در یک مجموعه جمع کنید. 

چون عرضه به تنهایی یک قدرت محسوب نمیشه. تقاضا هم به تنهایی قدرت نیست. تبلیغ هم به تنهایی قدرتی نداره. جمع این سه قدرت میاره.

بورس قدرت جمع کردن این سه رو نداره. بلکه توی ساختار بورس سرمایه داران این قدرت رو دارن که یکی از این سه مولفه رو برجسته کنن و مناسبات جدیدی رو رقم بزنن.

اما بورس تلنگر خوبی میتونه باشه تا مردم به یک قدرتِ نهفته پی ببرن.

ببخشید. عرایض بنده در این وبلاگ میتونه محلی هم برای تضارب آراء باشه. ااما عرایض بنده درست نیست. ممکنه نواقصی داشته باشه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها